سیداحمد هاشمی
پژوهشگر و مدرس در حوزه‌ی علوم اسلامی
سیداحمد هاشمی
پژوهشگر و مدرس در حوزه‌ی علوم اسلامی

نوشته‌های بلاگ

آیا بیماری کرونا خداباوران را به چالش کشید؟

فروردین ۸, ۱۴۰۱ تاریخ و ادیان, فکر و اندیشه
آیا بیماری کرونا خداباوران را به چالش کشید؟
از زمانی که ویروس کرونا در شهر ووهان چین ظهور پیدا کرد و متعاقباً در جهان شیوع پیدا نمود بحث‌های زیادی پیرامون اسباب و علل این بیماری در میان اندیشمندان ردوبدل شده است، یکی از این بحث‌ها که غالباً از طرف خداناباوران مطرح می‌شود این است که در چنین شرایطی خدا کجاست و چه‌کار می‌کند؟ و چرا کاری را برای بندگانش انجام نمی‌دهد؟ و چون جوابی را که از طرف خداباوران دریافت می‌کنند، برایشان قانع‌کننده نیست، به این نتیجه می‌رسند که ویروس کرونا باور خداباوران را به چالش کشیده است.

ما در اینجا با دو سؤال اساسی مواجه هستیم:

سؤال اول: اگر خداوند واقعا وجود دارد و نسبت به بندگانش از مادر مهربانتر است پس چرا چنین بلاهایی را برای بندگانش می فرستد؟

سؤال دوم: آیا بیماری کرونا باور خداباوران را به چالش کشید؟

در جواب سؤال اول عرض کنم که متأسفانه تصور و نگاه بسیاری از ما انسانها نسبت به خداوند، تصور درست و دقیقی نیست بدین‌جهت که بسیاری از آن‌ها تصویری انسان گونه یا انسان‌وار از خداوند دارند و به نحوی دچار انسان‌انگاری خداوند شده‌اند.به‌عبارتی‌دیگر، تصور و نگاه بسیاری از خداباوران نسبت به خداوند، مانند نگاه و تصورشان نسبت به یک انسان اما با حجمی بزرگ‌تر است(شخصیتی شبیه سوپرمن).

واقعیت آن است که خدایی که توسط بسیاری از مردم پرستیده می‌شود خدایی است ذهن تراش که مردم او را با افکار و توهمات خویش تراشیده‌ و خلق کرده‌اند و نه خدای واقعی که خود را در قرآن کریم و کتاب‌های آسمانی معرفی کرده است؛ به‌عبارت‌دیگر؛ خدایی که توسط بسیاری از مردم پرستیده می‌شود خدایی خالق نیست که آن‌ها را خلق کرده بلکه خدایی است مخلوق که با تصورات و توهمات آن‌ها، خلق‌شده است.

نتیجه‌ی تلخ انسان‌انگاری خداوند آن است که آن‌ها همان توقعی که از انسان‌ دارند از خدا هم دارند و همان تعاملی که با انسان‌ها می‌کنند با خدا هم همان تعامل را می‌کنند.لذا بسیار طبیعی است که چنین خدایی به چالش کشیده شود.

بیان چند مثال این قضیه را روشن‌تر می‌کند:

بسیاری از ما تصور می‌کنیم که خدا دور و غیرقابل‌دسترس است: ازآنجاکه در زندگی این جهانی، دسترسی به انسان‌های مهم و دارای پست و مقام‌های بالا، برایمان سخت و گاهی غیرممکن است پس قیاس می‌گیریم که دسترسی به خداوند هم سخت است، و برای دسترسی به او نیز به پول و پارتی نیاز داریم.

بسیاری از ما تصور می‌کنیم که خدا غافل و بی‌تفاوت است: از آنجا که ما معمولاً در واکنش نسبت به بدی دیگران، بسان نیروی واکنش سریع عمل می‌کنیم، و دلمان می‌خواهد که هر چه زودتر حق طرف مقابل را کف دستش بگذاریم، از خداوند هم همین انتظار را داریم و دوست داریم او هم مانند ما عمل کند و بدون درنگ و فوت وقت، کیفر گنه‌کاران و جنایتکاران را در این دنیا به آن‌ها نشان دهد، در غیر این صورت خداوند را معاذ الله به بی‌خیالی، غفلت، جانب‌داری از ظالمان و بی‌عدالتی و….متهم می‌کنیم، و گه گاهی این دو ضرب‌المثل معروف را بر زبان می‌آوریم که: «ظالم باش، سالم باش» یا «هر چی سنگه، مال پای لنگه»

بسیاری از ما تصور می‌کنیم که خدا سخت¬گیر است: گاهی اوقات به خاطر اینکه خودمان روحیه‌ی سخت‌گیرانه‌ای داریم یا به دلیل سختگیری‌هایی که از اطرافیان و به‌ویژه انسان‌های بالادست خود می‌بینیم تصور می‌کنیم که خدا هم خیلی سختگیراست و به این خاطر سعی می‌کنیم دین خدا را در سخت‌گیرانه‌ترین شکل ممکن، اجرا و به مردم معرفی کنیم، و تصور می‌کنیم هر چه سخت‌گیری ما در دین بیشتر باشد، و عرصه بر بندگان خدا تنگ‌تر شود با مقاصد شرع هماهنگ‌تر و به تقوی و خوشنودی خدا نزدیک‌تر است.

بسیاری از ما تصور می‌کنیم که خدا مچ گیر و نکته‌گیر است: روحیه‌ی برخی انسان‌ها طوری است که دائماً به دنبال مچ‌گیری و شکار خطاها و نقاط ضعف دیگران هستند و از این کار لذت می‌برند، آن‌ها به خاطر داشتن این روحیه تصور می‌کنند که خداوند متعال هم به دنبال مچ‌گیری و نقطه‌ضعف بندگان خود است، لذا سعی می‌کنند از خداوند تصویری مچ‌گیری ارائه دهند.

بسیاری از ما تصور می‌کنیم که خدا پارتی‌بازی می‌کند: در این دنیا داشتن نسبت خانوادگی یا رابطه‌ی دوستی با یک انسان سرشناس و بانفوذ می‌تواند برای ما نردبان ترقی باشد، نردبانی که با آن بتوانیم بدون داشتن هیچ صلاحیت و لیاقتی، قوانین را دور بزنیم و از مزایایی که دیگران بی‌بهره‌اند، بهره‌مند شویم.

بسیاری از مردم این ذهنیت را درباره‌ی خداوند نیز دارند، و تصور می‌کنند داشتن نسبت خانوادگی با مقربان خدا از قبیل؛ پیامبر، اولیاء و صالحان می‌تواند پل و کشتی نجاتی برای آنان در پیشگاه خداوند باشد، و آنان می‌توانند با دست به دامن شدن آنان در روز قیامت خود را از عذاب برهانند و به بهشت وارد شوند ولو اینکه عمل صالحی را با خود به همراه نداشته باشند.

بسیاری از ما تصور می‌کنیم که خدا انحصاراً مال خودمان است: یکی از غرایز قوی در انسان، غریزه‌ی تملک یا مالکیت است، این غریزه در انسان آن‌قدر قوی است که حتی خداوند از گزند این غریزه انسانی در امان نمانده است، در مبحث انسان‌انگاری خداوند، این غریزه آنجا خود را نشان می‌دهد که برخی مردم خداوند را انحصاری فرض کرده و او را صرفاً متعلق به خود می‌دانند، ازاین‌رو تصور می‌کنند که خداوند فقط آن‌ها را دوست دارد و فقط از آن‌ها جانب‌داری می‌کند، تنها اعمال نیک و ثواب آن‌ها در پیشگاه خود می‌پذیرد و بقیه مردم از دیدگاه آنان خسر الدنیا والآخره هستند، تنها آن‌ها اهل بهشت و نجات‌اند و دیگران در این دنیا بیخود معطل‌اند، خلاصه اینکه آن‌ها در توهم خود، خداوند را به انحصار خود درآورده‌اند.

خداوند در قرآن کریم از یهودیان و مسیحیانی در تاریخ برایمان نقل کرده که چنین دیدی را نسبت به خداوند داشتند و می‌گفتند: «وَقَالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ…» [المائده: ۱۸]یعنی: یهودیان و مسیحیان گفتند: ما پسران و دوستان خدا هستیم.

همین اشتباه را بسیاری از خداباوران مسلمان هم در مورد خداوند انجام می‌دهند آن‌ها خود را سخنگو و نماینده‌ی خدا می‌دانند و به میل خود اعمال و تصرّفات خداوند را تفسیر می‌کنند، وقتی مصیبتی نازل می‌شود اگر آن مصیبت مطابق میل آن‌ها باشد و بر کسانی نازل شود که به هر دلیلی از آن‌ها خوششان نمی‌آید، آن مصیبت را جلوه‌ای از عذاب خدا می‌دانند، و اگر برخلاف میلشان بر خودشان یا دوستانشان نازل شود آن‌ها جلوه‌ای از امتحان خدا می‌دانند.در نعمت‌ها درست آن را برعکس تفسیر می‌کنند.توگویی خداوند به میل آن‌ها عذاب و رحمتش را در بین بندگان تقسیم می‌کند و گویا آنان سخنگویان و نمایندگان خدا در روی زمین هستند.

شکی نیست ویروس کرونا باور این دسته از خداباوران را به چالش کشید برای مثال آن‌ها در آغاز ظهور ویروس کرونا در شهر ووهان چین، آن‌ را جلوه‌ای از عذاب خدا برای دولت چین می‌دانستند که مسلمانان اویغور را مورد ظلم و ستم قرار داده بود، اما وقتی این بلا به مکه و مدینه رسید مجبور شدند گفتمان خود را تغیر دهند و بگویند که خداوند به خاطر نارضایتی از عملکرد بندگانش، درهای خانه خود را به روی آن‌ها بسته است.

واقعاً چه چیزی به‌جز انسان‌انگاری خدا باعث شده که ما چنین تصوراتی را از ذات باری‌تعالی داشته باشیم؟

شکی نیست که ما حکمت بسیاری از کارهای خدا را می‌دانیم ولی باید بپذیریم که قرار نیست ما بندگان ناچیز حکمت همه‌کاره‌ای خدا را بدانیم، شاید ما حکمت کاری از کارهای خدا را تابه‌حال ندانسته‌ایم یا شاید هیچ‌وقت ندانیم، و این دلیل بر بی‌حکمتی خداوند نیست، اگر ما ایمان‌داریم که سکان کشتی این جهان در دست خدایی مدیر و مدبر است، باید به تدبیر و کاردانی او نیز ایمان داشته باشیم.

این‌ را عرض کردم تا بگویم حوزه‌ی کاری خدا با حوزه‌ی کاری ما خیلی متفاوت است لذا ما حق نداریم کار خدا را با کار خود مقایسه کنیم.

یکی از پیامهای داستان موسی و بنده‌ی صالح یا همان “خضر” این است که می خواهد خدا را از بشر تفکیک کند و به مخاطب بفهماند حوزه‌ی کار خدا و کار انسان با هم تفاوت بنیادین دارد و خداوند در ذات و صفات و افعالش مانند بشر نیست.

واقعیت آن است که خضر، گرچه به شکل و شمایل بنده‌ای از بندگان صالح خدا، خود را به موسی نشان داد، اما درواقع او نمادی از تقدیر و سرنوشت خداوند بود، به عبارتی او از طرف خدا مأموریت داشت نحوه عمل کردن تقدیر خدا را به موسی نشان دهد و نکته‌ی جالب این بود که این تقدیر، سخنگو و قابل‌رؤیت بود.

در این داستان، سه رفتار از خضر سر می‌زند که هر سه از نگاه موسی منکر و ناخوشایند است: ابتدا او کشتی چند انسان بینوا را که ازقضا آن‌ها را مجانی سوار کرده بودند، سوراخ می‌کند، در حادثه دوم خضر یک پسربچه را بدون هیچ دلیل و گناهی به قتل می‌رساند، و در حادثه‌ی سوم خضر در شهری که ساکنان بخیل آن از میزبانی آن‌ها خودداری می‌کنند اقدام به ترمیم دیواری در حال سقوط می‌کند بدون اینکه مزدی دریافت کنند.

خضر می‌دانست که موسی تحمل دیدن رفتارهای او را ندارد چراکه موسی با نگاه انسانی خود، رفتار خضر را به‌عنوان یک انسان ارزشیابی می‌کرد، لذا نتوانست عملکرد خضر را تحمل کند، و هر بار به نحوه‌ای، به عملکرد او خرده می‌گرفت و نهایتاً خضر چاره‌ای ندید مگر اینکه از او جدا شود ولی قبل از جدا شدن حکمت و فلسفه‌ی رفتارهای خود را برای او تشریح کرد، توجیه خضر برای این اقداماتش چنین بود:

الف- اما کشتى از آنِ بینوایانى بود که در دریا کار می‌کردند پس خواستم آن را معیوب کنم چراکه پیشاپیش آنان پادشاهى بود که هر کشتى سالمی را غصب می‌کرد.

ب- و اما نوجوان پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند پس ترسیدیم مبادا آن دو را به طغیان و کفر بکشد، پس خواستیم که پروردگارشان به آن دو فرزندی پاک‌تر و مهربان‌تر عوض دهد.

ج- و امّا دیوار از آنِ دو پسربچه یتیم در آن شهر بود و زیرِ آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان مردى نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو یتیم به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتى از جانب پروردگارت بود، بیرون آورند.

نکته‌ی قابل‌توجه در داستان موسی و خضر آن است که خضر (نماد تقدیر خداوند) در آخر به موسی می‌گوید: «…وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی…» یعنی: و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم.(یعنی من از جانب خدا مأموریت داشتم این کارها را انجام دهم.)

موسی چون از آغاز نمی دانست که رفتارهای خضر ترجمه‌ی عملی رفتار خداست تحمل خود را از دست می داد و به خضر اعتراض می کرد.در حالی که موسی در زندگی روزمره بارها شاهد چنین حوادثی از جانب خدا بوده و اعتراضی هم نمی کرده است.

اگر خضر را از داستان فوق حذف کنید، با صحنه‌ای روبرو می‌شوید که غالباً برای بسیاری از ما اتفاق می‌افتد، و ما آن را خیلی طبیعی می‌پنداریم (یک کشتی سوراخ می‌شود، کودکی می‌میرد، دیواری ساخته می‌شود، ماشینی چپ می‌کند، جنگی اتفاق می‌افتد و…)

علت اینکه ما اتفاقات فوق را طبیعی می‌پنداریم این است که فاعل آن را نمی بینیم و به آن عادت کرده‌ایم و معتقدیم که همه این‌ها، تقدیر خداست، ولی اگر انسانی (مانند خضر) در قالب تقدیر خدا آن را انجام دهد برایمان غیرقابل‌تحمل است، چراکه از نگاه انسانی خود به آن نگاه می‌کنیم.

اگر این قضیه برای ما قابل‌هضم باشد، آن‌وقت بسیاری از شرور و نابسامانی‌هایی که درروی کره‌ی زمین مشاهده می‌کنیم برایمان قابل‌فهم و قابل‌درک خواهد بود.چراکه ما با عینک و نگرش انسانی به قضیه نگاه می‌کنیم.

  بسیاری از دیدگاه‌های فلسفی در مورد خداوند نیز ناشی از انسان‌انگاری خداوند است؛ یکی از فلاسفه که بر اساس نگاه انسان‌انگارانه، درباره خداوند قضاوت می‌کرد، اِپیکورِس فیلسوف یونانی متوفای ۲۷۱ پیش از میلاد بود، ایشان اولین کسی است که صورت فلسفی «برهان شر» یا «نظریه شرّ» را بیان نمود.او بر این باور بود که وجود شر یا بدی باوجود خداوند قابل‌جمع نیست، و چون شر و بدی در جهان وجود دارد پس خداوند وجود ندارد.

او سه حالت را برای وجود شرّ و وجود خداوند متصور بود:

حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی‌خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.

حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی‌تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.

حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، درحالی‌که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست(حسود است)[١]

بدیهی است که در سه فرض فوق، خداوند مانند یک انسان تصور شده است، درحالی‌که یکی از شاهکارهای قرآن کریم درآیات متعدد این است که با ذکر صفاتی از خداوند، نماد خداوند انسان‌وار را در ذهن ما بشکند، به ما یادآور می‌شود که دچار انسان‌انگاری یا شیء انگاری خداوند نشویم

حقیقت آن است که مطابق فرموده قرآن کریم در سوره‌ی شوری: «…لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ…»[الشورى: ۱۱] «…چیزى مانند او نیست…» باید بپذیریم که همان‌طور که ذات خدا شباهتی به ذات بشر ندارد، بسیاری از کارهای خدا هم به کار بشر شباهتی ندارد، لذا نمی‌توان توقعی که از بشر داریم از خدا داشته باشیم.

برای مثال: خدا نمی‌خورد، نمی‌خوابد، نمی‌زاید، از کسی زاییده نشده است، نمی‌میرد.اتفاقاً دو تا از صفات خداوند إحیاء و إماته و دو تا از نام‌های نیکوی او محیی و ممیت است یعنی خدا زندگی‌بخش و میراننده است.

طبق آمار سایت WORLDOMETERS در سال۲۰۲۰، ذات باری‌تعالی بر اساس صفت زندگی‌بخشی‌اش، در هر ثانیه۴/۴ نفر را زندگی می‌بخشد و به جمعیت آدمیان اضافه می‌کند یعنی هر ساعت ۱۶۰۰۰ نفر، هرروز ۳۸۴ هزار نفر و هرسال حدود ۱۴۰میلیون نفر(یعنی تقریباً به‌اندازه جمعیت روسیه) را زندگی می‌بخشد و به جمعیت کره زمین اضافه می‌کند.

از آن‌سو، بر اساس صفت إماته یا میرانندگی، خداوند در هر ثانیه ۸/۱ نفر را قبض روح و از جمعیت آدمیان کم می‌کند یعنی هر ساعت ۶۷۰۰ نفر، هرروز ۱۶۱ هزار نفر و هرسال حدود ۵۹ میلیون نفر (تقریباً به‌اندازه جمعیت ایتالیا) را می‌میراند و از جمعیت کره زمین کم می‌کند، و اتفاقاً بسیاری از آنان هیچ گناهی را مرتکب نشده‌اند.

ولی طبق آیه‌ی «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ »این قانون و سنت خدا در کل آفرینش است، حالا اگر کسی غیر از خداوند، روزانه جان ۱۶۱هزار نفر از مردم جهان را می‌گرفت، که در ماه می‌شود  ۴میلیون و ۸۳۰هزاز نفر، قطعاً به قتل و جنایت علیه بشریت محکوم می‌شد، ولی کسی نمی‌تواند خدا را محکوم و او را قاتل و جنایتکار بداند چراکه جان را او می‌دهد و جان را نیز او می‌ستاند.

حال اتفاقی که در شرایط بحرانی مانند: سیل، زلزله، جنگ و بیماری‌های واگیر و فراگیر می‌افتد این است که روند مرگ‌ومیر اندکی سرعت می‌گیرد، وگرنه در صورت برطرف شدن بلا و مصیبت، روند مرگ‌ومیر متوقف نمی‌شود و همچنان به روال عادی خود ادامه خواهد داد.

شاید کسی بگوید: «مقایسه‌ی این دو، قیاس مع‌الفارق یا قیاس کشک بر مشک است، در شرایط عادی افراد با مرگ طبیعی می‌میرند، درحالی‌که در شرایط بحرانی مانند سیل و زلزله و بیماری، به‌طور غیرطبیعی می‌میرند.»

شوربختانه مفهوم «مرگ‌ومیر طبیعی» یک تصور ماتریالیستی و خداناباورانه است که باور به هوشمندی طبیعت دارد، درحالی‌که از دیدگاه ما، طبیعت بذاتها نه‌تنها هوشمند نیست بلکه کر و کور و لال است و به‌وسیله‌ی نیروی هوشمندی به نام خدا مدیریت می‌شود.

لذا از دیدگاه ما خداباوران، مرگ میر طبیعی وجود ندارد، بلکه همه‌ی انواع مرگ‌ومیر به‌وسیله‌ی نیروی هوشمندی به نام خداوند انجام می‌گیرد، به‌عبارت‌دیگر طبیعت مخلوقی از مخلوقات خداوند است و در راستای برنامه و اراده‌ی خداوند حرکت می‌کند.

حال سؤالی دیگری که در اینجا پیش می‌آید این است که اگر مرگ و زندگی در دست خداست پس پیشگیری و رعایت نکات بهداشتی و استفاده از دارو و درمان چه جایگاهی دارد؟

واقعیت این است که خداوند این جهان را بر اساس قانون علت و معلول یا قانون اسباب و مسببات خلق کرده است و کسی که این قانون را نداند یا به آن باور نداشته باشد، هم به خود آسیب می‌زند و هم به ایمان خود.

برای مثال خداوند غذا را سببی برای رفع گرسنگی یا سیری و ادامه‌ی حیات قرار داده است، مطابق این قانون ما موظفیم غذا بخوریم تا سیر شویم، لذا هم گرسنگی و هم سیری غریزه‌هایی هستند که مخلوق خدا هستند.درست است که خدا ما را گرسنه و سیر می‌کند اما او غذا را سببی برای این سیری قرار داده است.این قانون بین مسلمان و غیرمسلمان و خداباور و خداناباور تفاوتی قائل نیست.

در بیماری و درمان نیز چنین است، خداوند میکروب یا ویروس را سببی برای بیماری و دارو را سببی برای درمان ما قرار داده است، و به فرموده‌ی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وسلم: «تَدَاوَوْا عِبَادَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یضَعْ دَاءً إِلَّا وَضَعَ لَهُ دَوَاءً» یعنی: ای بندگان خدا! خود را درمان کنید، به‌راستی‌که خداوند دردی را نیافریده مگر اینکه داروی آن را هم خلق کرده است.

مطابق این قانون و مطابق این فرموده پیامبر اکرم، ما موظفیم دارو بخوریم تا درمان شویم، لذا هم میکروب و هم دارو اسبابی هستند که خدا آفریده و درد و درمان ما را با آنها پیوند زده است.بازهم این قانون بین مسلمان و غیرمسلمان و خداباور و خداناباور تفاوتی نمی‌گذارد.

آموزه‌های اسلامی تنها به دارو و درمان بسنده نکرده است بلکه به ما توصیه کرده که قبل از هر چیز، برای بیمار نشدن، ابتدا پیشگیری کنیم.ده‌ها دستور بهداشتی اسلام در نظافت شخصی و نظافت عمومی دال و مصداق این مطلب است.

سؤال بعدی این است که اگر دارو ما را درمان می‌کند پس جایگاه دعا و راز و نیاز باخدا کجاست؟

جواب این است که ما نباید دعا را با پیشگیری و دارو و درمان، در تقابل با همدیگر فرض کنیم بلکه این‌ها در راستا و موازات عمل می‌کنند و به نحوی مکمل همدیگرند.به عبارتی؛ ما نه با استفاده از دارو بی‌نیاز از دعا هستیم و نه با استفاده از دعا بی‌نیاز از دارو و درمان هستیم.

یکی از اشتباهات برخی از ما این است که دعا را خارج از دایره‌ی قضا و قدر الهی می‌دانیم و تصور می‌کنیم دعا از بیرون، بر قضا و قدر خداوند تأثیر می‌گذارد درحالی‌که دعا بخشی از قضاوقدر است و در داخل آن دایره عمل می‌کند یعنی بیماری تقدیر است و دعا هم تقدیر، همان‌طور که بیماری یک تقدیر است و دارو و درمان هم یک تقدیر.

در جهان‌بینی توحیدی ما بر این باوریم که خداوند علهالعلل و مسبب‌الأسباب است و تا زمانی که خداوند در چیزی تأثیرگذاری قرار ندهد، آن شیء نمی‌تواند مؤثر واقع شود، دارو، در ذات خود نمی‌تواند درد را درمان کند مگر اینکه خداوند تأثیر مطلوب درمانی در آن قرار دهد و اراده او به درمان تعلق بگیرد.

حالا کاربرد اصلی دعا آنجاست که ما از خداوند درخواست می‌کنیم که با فضل و کرمش در آن دارو و درمان، تأثیر مطلوب را ایجاد کند و بیماری ما را شفا دهد.

در جواب سؤال دوم که آیا بیماری کرونا باور خداباوران را به چالش کشید باید عرض کنم که واقعیت آن است که ویروس کرونا باور دو طیف از مردم را به چالش کشید:

طیف اول: این ویروس قبل از هر کسی باور انسان‌های خدا ناباور و غافل از خدا را بیش‌ازپیش به چالش کشید؛ خداناباوران انسان‌محوری که تحت تأثیر خداانگاری اومانیستی، خود را خدای عالم و آدم می‌دانستند.

این ویروس ثابت نمود که انسان معاصر باوجود همه‌ی کبکبه و دبدبه‌هایش و باوجود تمام ادعاهایش در مالکیت جهان و بی‌نیازی از خالق، در مقابل ویروسی نامرئی، عاجز و ناتوان است، و مخلوقی ریز و نامرئی می‌تواند تمام کاروکاسبی‌اش را به هم بریزد.

ویروس کرونا از جهتی دیگر باور خداناباوران را به چالش کشید و آن این بود که این حادثه ثابت نمود که به تعبیر قرآن، انسانها در شرایط بحرانی با هر اعتقادی بدنبال خدا یا سرپناه می‌گردند «وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیهِ تَجْأَرُونَ» (النحل: ۵۳) آنچه از نعمتها دارید همه از جانب خدا است  هنگامی که زیانی (همچون بیماری و بلاها) به شما رسید او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید.

طیف دوم: ویروس کرونا باور بخشی از خداباوران را به نیز چالش کشید ولی نتوانست خداباوری را به چالش بکشد، چراکه فرق است بین خداباوری و خداباوران.

ویروس کرونا باور این دسته از خداباوران را به چالش کشید:

آن‌دسته از خداباورانی که از خدا تصوری انسان گونه و انسان وار دارند در نتیجه همان توقعی که از انسان‌ دارند از خدا هم دارند و همان تعاملی که با انسان‌ها می‌کنند با خدا هم همان تعامل را می‌کنند..

آن‌دسته از خداباورانی که خدا را انحصاری می‌دانند به میل خود عذاب و رحمتش را در بین بندگان تقسیم می‌کنند و گویا آنان سخنگویان و نمایندگان خدا در روی زمین هستند.

آن دسته از خداباورانی که خدایی را می‌پرستند که توسط ذهن ناقص آنها تراشیده و درست شده است، خدایی ذهن تراشی که خدای خالق نیست که آن‌ها را خلق کرده بلکه خدایی است مخلوق که با تصورات و توهمات آن‌ها، خلق‌شده است.

 ۱) https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%84%D9%87_%D8%B4%D8%B…

نویسنده: سیداحمد هاشمی

برچسب ها:
درج دیدگاه