نقش زنان؛ از مادری تا اشتغال!
به نظر شما آیا اصل بر این است که زنان باید در همه عرصههای اجتماعی و بخصوص در میدانها اشتغال، دوشادوش مردان حضور فعال داشته باشند؟ یا اصل بر این است که زنان در خانه بنشینند و نقش مادری و همسری را ایفاء کنند؟ از دیدگاه شما کدامیک اصل است و کدامیک فرع؟ شما هم حتماً دراینباره نظری دارید و نظرتان هم محترم است، ولی اگر دانستن این امر برایتان حائز اهمیت است، لطفاً این نظر را هم مطالعه کنید.
شاید کمتر اتفاق بیفتد دو نفر مبتلابه سرماخوردگی به نزد پزشک حاذقی بروند و داروهای یکسانی را برای آنها تجویز کند، چراکه طبیعت افراد و نوع سرماخوردگی هر شخص با دیگری متفاوت است. حال چه برسد به اینکه بیماری متفاوت داشته باشند که در این صورت بعید است، پزشک حاذق داروهای یکسانی را برای آنان تجویز کند، مگر اینکه قلابی باشد که آن مقولهی دیگری است.
این مسئله در جوامع انسانی هم صدق میکند، یعنی جوامع انسانی هم بهتبع آدابورسوم، سنتها، دین، مذهب، قوانین حاکم بر جامعه و… نیازهای گوناگونی دارند که شاید با نیازهای جوامع دیگر کلاً یا جزءاً متفاوت باشند، بنابراین آنچه مثلاً در یک جامعه، ضرورت بهحساب میآید، شاید در جامعهی دیگر نهتنها ضرورت نباشد، بلکه سبب بروز مشکلاتی ناخواسته در آن جامعه گردد.
بحث بر سر حقوق و آزادی زنان و بهویژه مسئله اشتغال زنان در عصر مدرن هست، که سازمانها و جنبشهای متعددی در سراسر جهان مدافع آن بوده و جنبش فمینیسم در رأس این جنبشها قرار دارد.
فمینیستها معتقدند باید بین جنس( sex) و جنسیت( gender) تمایز قائل شد، آنها میگویند جنس منشأ زیستشناختی دارد، امّا رفتار جنسیتی، ساختهی جامعه است. تفاوت جنسیتی، یک نظام و تفسیر مردانه است. مثلاً کار بیرون از منزل که ویژهی مردان، و بارداری و تولیدمثل و مراقبت از کودکان را که ویژهی زنان است یک نظام جنسیتی میدانند، که مردها آنها ساختهاند و باید این بینش و نظام از بین برود، لذا آنان خواستار مساوات مطلق و بدون قید و شرط بین زن و مرد در تمام زمینهها – حتی در بارداری- هستند( این خانمها گویا به آفرینش خدا هم اعتراض دارند! وگرنه تفاوت فیزیولوژیکی زن و مرد اگر دلیل بر تفاوت وظایف نباشد چه تفسیر دیگری میتواند داشته باشد؟)، به عقیده آنان خانواده، یکی از مکانهای عمدهی سرکوب زنان است، و چتری است که در زیر آن مرد بر زن اعمال سلطه میکند، تنها کسی که از خانواده نفع اصلی میبرد، مرد است؛ زیرا خانواده منشأ اصلی هویت زنان، یعنی هویت مادری زنان است که حقارت و زیردستی را برای آنها به دنبال دارد، پس مفهوم خانواده و مادر بودن باید مجدداً تعریف شود.
ازآنجاکه خداوند عالم، زن و مرد را برای وظایف ویژهای آفریده است، لذا هم ازلحاظ فیزیولوژیکی و هم ازلحاظ روانی و عاطفی و هوشی آنان را متفاوت خلق نموده است، البته تفاوتهای بین زن و مرد به معنی برتری ذاتی یکی بر دیگری نیست و هیچگاه نمیتوان از تفاوتهای فیزیولوژیکی، روانی و ذهنی آن دو، حقارت وبرتری یکی از دیگری را استنباط نمود، و دقیقاً یکی از اشتباهات فاحش فمینیستها همین نکته است که میخواهند با نفی تفاوتهای طبیعی و زیستشناختی میان زن و مرد، تساوی و حتی تشابه وظایف و حقوق را اثبات کنند درحالیکه منطقاً، چنین چیزی هیچگاه ممکن نیست.
متأسفانه تعامل غرب با جنس زن در طول تاریخ یا تفریط گرایانه بوده بهطوریکه در یونان باستان که تمدن آن هنوز زبانزد است و مبنای تمدن کنونی مغرب زمین دانسته میشود، «شهروندی» و مزایای آن شامل «رعایا» و «زنان» نمیشد. افلاطون، فیلسوف نامدار یونان باآنکه از برابری مردان وزنان حمایت میکرد، امّا خداوند را بسیار سپاس میگفت که او را مرد آفریده است و نه زن!( ویل دورانت- تاریخ تمدن).
در انگلستان تا اوایل قرن نوزدهم یعنی تا سال ۱۸۰۵ م شوهر قانونا حق داشت همسر خود را بفروشد و قانون تنها در نرخگذاری زن دخالت میکرد، اروپای لیبرال، تا ۱۸۵۹، مالکیت زن را مطلقاً، حتی بر اموال خویش نمیپذیرفت. زن پس از ازدواج مجبور بود که دارایی خود را به شوهرش منتقل کند.( ویل دورانت- تاریخ تمدن) و یا هم افراطگرایانه بوده؛ که جنبش فمینیسم در عصر حاضر بهترین مصداق این افراط گری است، و متأسفانه در این گیرودار تنها و تنها زن بوده که قربانی شده است.
اکنون غرب در حالی برای حقوق و آزادی زنان ما اشک تمساح میریزد که خودش همهی کشورهای اسلامی را به زندان بزرگی از مردان وزنان مسلمان تبدیل کرده است.
در اسلام بههیچوجه جنسیت در احقاق حقوق یا انجام تکالیف دخالتی ندارد، و تفاوتهایی که بین زن و مرد در برخی حقوق و وظایف در اسلام مشاهده میشود به خاطر جنسیت آنان نیست، بلکه به خاطر اعتبارات دیگری است.
یکی از شعارهایی که امروزه بهطور گستردهای توسط طرفداران حقوق زن تبلیغ میشود، و بعضی زنان ما هم طوطیوار آنها تقلید میکنند حق زنان در کار کردن بیرون از منزل است، به عقیده اینان یکی از معیارهای سنجش سطح آزادی زنان در جوامع مختلف، درصد زنان شاغل آن جامعه است، هر چه این درصد بالاتر باشد، حقوق زنان آن جامعه بیشتر رعایت شده است. حال بیایید این قضیه را از جوانب مختلف موردبررسی قرار دهیم.
قبل از پرداختن به این موضوع یادآوری یک نکته لازم است که هدف از نگارش این مقاله صدور حکم تحریم یا بطلان برای اشتغال زنان نیست، بهر حال زن هم بنا به شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی، گاهی مجبور به کار کردن است، و گاهی هم جامعه به تخصص وی نیاز دارد، که در هر دو صورت( به اعتقاد نگارنده) اسلام از او سلب اختیار نمیکند، بحث بر سر این است که اشتغال زن بهصورت یک اصل و قاعدهی کلی درآید، و عدم اشتغال زنان مساوی با نقض حقوق زن، و خانهداری و همسر داری نهفقط بهعنوان فرع، بلکه بهعنوان مانع و مزاحم در این مسیر تلقی گردد.
گفتیم هر جامعهای شرایط خاص خود را دارد، و اگر راهحلی در فلان جامعه دم مسیحایی برای مردم آن جامعه بوده، دلیل نمیشود که در همهی جوامع همین خاصیت را داشته باشد، حال چه رسد به اینکه آن راهحل برای خود آن جامعه هم کارساز نبوده، و مشکلساز شده است. ما مدعی نیستیم که زنان در جوامع اسلامی وضعیت ایده آلی دارند، چراکه مدت مدیدی است که جهان اسلام، دچار انحطاط فرهنگی و تمدنی گشته، به همین دلیل، جهل به تعالیم اسلام، نابسامانی اقتصادی، استبداد سیاسی و در یککلام توسعهنیافتگی، از سَر و روی جوامع اسلامی( البته با درجات متفاوت) میبارد و بسیار طبیعی است وقتیکه حقوق کل انسانها پایمال میگردد، هر دو جنس زن و مرد مورد ظلم و خشونت قرار گیرند. اگر زنان در« خانه» تحقیر میشوند، مردان نیز در« کارخانهها» و ادارات و نهادهای دولتی مورد تحقیر و استثمار قرار میگیرند و البته باید اذعان نمود که ظلم و تحقیری که در حق زنان روا داشته میشود، بهمراتب بیشتر از مردان است، ولی راهحل اصلاح این وضع هم این نیست که ما از نسخهای که غربیان برای زنانشان پیچیدهاند، استفاده کنیم، چون اولاً: ما شرایط و مشکلات خاص خود راداریم و ثانیاً: به اعتراف بسیاری از زنان غربی، این نسخه برای آنان سعادت به همراه نیاورده است، و مثلاً اخیراً در غرب بسیاری از زنان خواستار این هستند تا با خانه بازگردند.( نگاه کنید: http://www.mochamoms.org/)
اشتغال زنان در جامعه ما بهظاهر مشکلساز نیست، ولی اگر به عمق قضیه نگاه کنیم درمییابیم که:
اولاً: شرایط زنان در جامعه ما با شرایط زنان در غرب یکسان نیست، لذا اشتغال برای آنها شاید یک ضرورت باشد، اما برای اغلب زنان ما چنین نیست، بگذارید مقایسهای کنیم بین شرایط زنان در غرب و جوامع ما:
شرایط زنان در غرب
۱-در غرب شوهر قانونا موظف به دادن نفقه( خرجی) به همسرش نیست، و زوجها غالباً مخارج زندگی را باهم شریک میشوند ۲-در غرب بنیاد خانواده به مفهوم ما، یا وجود ندارد و یا بسیار سست است، و بیشتر زوجها بهصورت شریک جنسی یا( sexual partner) باهم زندگی میکنند. ۳- در غرب دختر و پسر وقتی به سن قانونی( ۱۸-۱۹ سالگی) رسیدند، قانوناً از قلمرو خانواده آزادند و فرزند دولت محسوب میشوند، و باید به فکر آینده خود باشند.
شرایط زنان در جوامع اسلامی ۱-در جوامع اسلامی بهحکم اسلام مرد موظف به دادن خرجی به همسرش میباشد، ولو اینکه مرد فقیر و زن پولدار باشد.
۲-در جوامع اسلامی خانواده هنوز انسجام و همبستگی خود را حفظ نموده، و همچنان بر اساس محکمی استوار است.
۳-در جوامع اسلامی چتر پدر و مادر بر سر فرزندان بهویژه دختران حتی بعد از ازدواج هم گسترده است، و طرفین نسبت به همدیگر احساس تعلق مادی و معنوی میکنند.
با توجه به مقایسه بالا، در جوامع غربی کار نکردن زن و ماندن او در خانه نهتنها غیرمنطقی و بیهوده است، بلکه زن بهحکم ضرورت( و نه احقاق یک حق) مجبور است برای گردش زندگی روزمرهاش کار کند وگرنه حتی شوهرش هم به او رحم نخواهد کرد، درحالیکه از دیدگاه اسلام، ماندن زن در خانه و پرداختن به خانهداری و همسر داری و بچهداری، نهتنها یک کار بیهوده نیست، بلکه پیامبر( اکرم صلیالله علیه و سلم) از نیک شوهرداری بهعنوان جهاد زن یاد فرموده است:” جهاد المرأه حسن التَبَعُّلِ لزوجها” زیرا زن با نیک شوهرداری کردن و نیک مادری کردن خدمتی به جامعه میکند که هیچکس قادر نیست جایگزینی برای آن پیدا کند.
ثانیاً: اشتغال زنان چه در جوامع غربی و چه در جوامع اسلامی، غالباً به قیمت کمرنگ شدن مادر بودن و همسر بودن آنها تمامشده و این دو اصل را تحتالشعاع قرار داده است، و همین مسئله زیانهای جبرانناپذیری را به جوامع بشری وارد نموده است، توضیحاً عرض کنم که:
وظیفه اصلی زن در اسلام بهحکم ویژگیهای جسمانی، روانی و عاطفیاش، شوهرداری و خانهداری و در یککلام انسانسازی است، به عبارت سادهتر وظیفه زن پرورش نسل است، و جایگاه اصلی ادای این رسالت حیاتی در کانون گرم خانواده است، به همین خاطر عجیب نیست که خداوند متعال خطاب به زنان پیامبر میفرماید:” وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً” [ الأحزاب: ۳۳] یعنی: و در خانههایتان بمانید و مانند زمان جاهلیت گذشته خودنمائی نکنید و نماز را بر پای دارید و زکات بدهید و خدا و پیغمبرش را اطاعت کنید جز این نیست که خدا خواسته از شما اهلبیت( پیغمبر) پلیدی را رفع و دفع کند و شمارا کاملاً پاک نماید. امام ابن کثیر در تفسیر این آیه میفرماید:” هذه آداب أمر الله تعالى بها نساء النبی صلى الله علیه وسلم ونساء الأمه تبع لهن فی ذلک” یعنی: این برخی آداب است که خداوند متعال به زنان پیامبر صلیالله علیه وسلم دستور داده و بقیهی زنان امت در این مسئله تابع آنها هستند.
البته این بدان معنا نیست که در اسلام زن حق خروج از منزل را ندارد، شهید سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن می فرماید:” ولیس معنى هذا الأمر ملازمه البیوت فلا یبرحنها إطلاقاً، إنما هی إیماءه لطیفه إلى أن یکون البیت هو الأصل فی حیاتهن وهو المقر، وما عداه استثناء طارئاً، لا یثقلن فیه ولا یستقررن، إنما هی الحاجه تقضى وبقدرها، والبیت هو مثابه المرأه التی تجد فیها نفسها على حقیقتها کما أرادها الله تعالى” یعنی:( معنی این دستور این نیست که آنان همیشه در خانه بمانند و هرگز بیرون نروند، بلکه آیه اشاره لطیفی دارد به اینکه خانه در زندگی آنها اصل است، و مقر و پایگاه آنان محسوب میشود، و بیرون رفتن از خانه، استثناء اضطراری است، که در آنجا نمیمانند، و تنها بهاندازه نیاز، حاجت خود را در آنجا برآورده میکنند، خانه پناهگاهی است که زن حقیقت خود را، آنطور که خداوند خواسته است، در آنجا مییابد.) و به خاطر همین مهم، اسلام مرد را موظف به دادن خرجی به زن کرده است، تا زن با خیالی آسوده و بدون دغدغه مادی هر چهبهتر بتواند نقش خود را ایفا کند.
شاید کسی بگوید: این مشکل اکنون با تأسیس شیرخوارگاه و مهدکودکها حلشده و نیازی نیست مادر وقت خود را پای تر و خشککردن بچه تلف کند! کارهایی واجبتر از این است!
متأسفانه مشکل از همینجا آب میخورد، در جامعه ما بسیاری از خانمها تحت تأثیر افکار بیگانه، فقط نیمهی خالی لیوان را میبینند، و مادر بودن را معادل کهنهشویی، ظرفشویی، آشپزی، جاروکشی و بچهداری قلمداد میکنند، در حال که اگر نیک بنگریم درخواهیم یافت که نهتنها خانهداری تلف کردن وقت نیست بلکه هیچ کاری مهمتر از این کار نیست، زیرا نقشی را که یک مادر در خانه ایفا میکند، هیچکس جز خود آن مادر قادر به ایفای آن نیست، نه مادربزرگ نه معلم نه دایه نه زن بابا و نه هیچکس دیگری، اگر خلأ فقدان یک خانم کارمند در یک اداره یا مؤسسه، با هزاران مرد و زن پر میشود، خلأ فقدان همان خانم بهعنوان مادر تنها بهوسیلهی خود او پر میشود و بس. خلأ وجود مادر را نمیتوان با دایه یا ماما یا هر کس دیگری پر کرد چون مادر را جایگزینی نیست.
البته شاید زنانی هم باشند که میتوانند و یا توانستهاند با برنامهریزی و تدبیر، بین این دو توازن برقرار کنند، ولی اولاً این کار چیزی شبیه دو هندوانه با یکدست گرفتن است و ثانیاً همه قادر به این کار نیستند.
اثرات منفی شیوع این پدیده سه قشر را تحتالشعاع قرار میدهد:
۱-کودکان: نیاز کودک به مادر تنها منحصر به نیازهای مادی نیست که بتوان با شیر خشک و دایه و ماما آنها جایگزین نمود، بلکه بسیار فراتر از نیاز مادی است، کودک به تمام وجود مادی و معنوی و عاطفی مادر نیاز دارد، کودک حتی به نفس کشیدن مادر حساس است، محروم نمودن کودک از هرکدام از این نیازها در درازمدت اثرات منفی جبرانناپذیری را بر روحیهی او بجا خواهد گذاشت.
۲-شوهران: یکی از اهداف مرد برای ازدواج و تشکیل خانواده، آرامش روحی و جسمی است، که این آرامش غالباً در سایه وجود زن در خانه تأمین میشود، وقتی مرد در خانه بقول معروف آبش سرد و نانش گرم و جایش نرم باشد، نیازهای روحی و جسمی زوجین تأمین میشود، و خانواده استقرار و استحکام پیدا میکند، ولی تصور بفرمایید که مرد و زن هر دو خسته از سر کار به خانه آمدهاند، هردو خسته و نیازمند کسی که با لبخندی محبتآمیز به آنها خوشامد بگوید و خستگی کار را از وجودشان بزداید، شام و نهار حاضر نیست، اعصاب خردیهای سر کار هم جای خود را دارد، آیا چنین زن و شوهری خواهند توانست پاسخگوی نیازهای جسمی و روحی همدیگر باشند؟ نیاز فرزندان چطور؟ مرد وقتی نیازش در کانون خانواده اشباع نشود، چشمش به بیرون از خانواده معطوف خواهد شد( بهویژه اگر پشتوانه ایمانیاش ضعیف باشد)، و آنوقت است که سروکلهی خیانتهای زناشویی پیدا میشود، و بنیان خانواده را سست و سستتر میکند.
۳- جامعه: وقتی ماشینی درست کار نمیکند، حتماً بخشی از ماشین ازکارافتاده و یا درست کار خود را انجام نمیدهد، جامعه هم همچون ماشین است، که وقتی بخشی از آن رسالت خود را درست انجام ندهد، کل جامعه دچار اختلال خواهد شد. وقتی مادری کار بیرون از منزل را بر مادر بودن و تربیت فرزندان ترجیح میدهد، و مادر بودن را اولویت دوم یا سوم خود قرار میدهد، مسلماً کودکی که در چنین شرایطی بزرگ میشود، و از مهر و محبت مادری و تربیت صحیح او محروم میماند، نهایتاً به شکل بچههای خیابانی و دختران فراری، و یا از باندهای قاچاق انسان و مواد مخدر و اعمال خلاف سر درمیآورد.( چندی پیش به فیلمی را دربارهی دختران فراری نگاه میکردم، غالب آنها علت فرار خود را بیمهری و بیاعتنایی پدر و مادر به خاطر مشغولیت عنوان میکردند، لذا فرار کرده بودند تا دست محبتآمیزی را بر سرخود احساس کنند که سر از ناکجاآباد درآورده بودند.)
البته شاید کسی بگوید این مشکلات و پی آمدها، خاص زنان شاغل نیست، زنانی هم هستند که سال دوازده ماه در خانهاند ولی فرزندان نابابی را به جامعه تحویل دادهاند؟!
البته این سخن کاملاً درست است؛ گرچه حضور فیزیکی زن در خانه برای فرزندان لازم است اما کافی نیست، مادر علاوه بر حضور فیزیکی باید حضور عاطفی و احساسی هم داشته باشد، تا بتواند با ایجاد ارتباط عاطفی با فرزندان در حسن تربیت آنها نقش داشته باشد.
فاکتور دیگری که در این میان برای مادر لازم است، آشنایی با فن تربیت است، اگر کسی بخواهد وارد عالم آشپزی شود مجبور است دورهی آشپزی را بگذراند، تا صلاحیت ورود به آن مجال را پیدا کند، ولی متأسفانه در کشور ما و بسیاری جوامع اسلامی چهبسا دختران و پسرانی زندگی مشترک را آغاز میکنند بدون اینکه کمترین آشنایی با فن زندگی زناشویی و شیوه تربیت فرزندان داشته باشند، درحالیکه آشنایی با فوتوفن زناشویی و تربیت فرزندان بهمراتب از فوتوفن آشپزی مهمتر است چون یک آشپز اگر به آشپزی وارد نباشد تنها غذا را خراب میکند اما والدین و بهویژه مادر اگر به فن تربیت آشنا نباشند، یک خانواده و درنهایت یک نسل را به تباهی خواهند کشید.
یکی از پی آمدهای این وضع نابسامان درصد بالای آمار طلاق، بالا رفتن سن ازدواج، رویگردانی از ازدواج، و سست شدن بنیان خانوادههاست.
شاید کسی بگوید: زنی سالیان سال درس میخواند تا به مدارج بالای علمی میرسد، حال پسازاین همه تلاش و زحمت در خانه بنشیند و خانهداری کند؟ پس اینهمه زحمت را برای چه متحمل شده است؟
برای این سؤال چند جواب عرض میکنم:
اولاً: همانطور که قبلاً همعرض کردم منظور این نیست که هر زنی باید خانهداری کند، و بچه تربیت نماید، زنانی هم هستند که میتوانند بین این دو را جمع کنند. جان کلام این است که به دلایلی که قبلاً عرض کردم، خانهداری و فرزند داری برای زن اولویت نخست دارد، و ما نباید ترتیب اولویتها را به هم بزنیم، چراکه عدم رعایت ترتیب اولویتها، منجر به ایجاد خلل در نظام اجتماعی ما میگردد. اگر قرار باشد اشتغال زنان باعث فروپاشی خانواده و ضایع شدن فرزندان گردد، قطعاً هیچ آدم عاقلی اولویت را به کار کردن نمیدهد، مگر نه این است که انسان برای خانواده و فرزندانش، زحمت میکشد و امرارمعاش میکند؟ اگر قرار باشد اصل خانواده و فرزندان، فدای فرع کار کردن شود، دیگر فرع چه ارزشی دارد؟ آیا کار کردن آنقدر مقدس است که به خاطر آن باید هر چیزی را فدا کرد؟
ثانیاً: این سؤال ازآنجا ناشی میشود که ماتحت تأثیر بمباران تبلیغاتی، خانهداری و تربیت فرزند را کاری بیارزش و پیش پا افتاده تلقی میکنیم، و به آن به چشم حقارت نگاه میکنیم، درحالیکه خانهداری و بچهداری نهتنها در اسلام موردعنایت و توجه خاص قرارگرفته است بلکه امروزه حتی در بسیاری از کشورهای غربی نظیر آلمان و بریتانیا، به خاطر کاهش تدریجی رشد جمعیت، زنان را تشویق به بارداری میکنند و زن شاغلی که حاضر به بارداری گردد، از دو سال مرخصی با حقوق بهرهمندمی گردد، تا کودکی که از دیدگاه آنها سرمایه ملی محسوب میشود، بتواند در طول این دو سال از حضور فیزیکی و عاطفی مادر استفاده کند، در بریتانیا به این هم بسنده نکردهاند، بلکه چندی پیش در بیبیسی خواندم که قانونی را به تصویب رساندهاند که بهموجب آن نهتنها مادر حق دو سال مرخصی دارد بلکه پدر هم حق دارد از شش ماه مرخصی بهرهمند گردد تا بدین طریق هم زوجین را به تولیدمثل تشویق نمایند و هم کودک از حضور فیزیکی و عاطفی پدر و مادر بیبهره نماند( این را مقایسه کنید با نظام نفقه- خرجی- در اسلام، که چگونه اسلام نیاز مادی زن را نهفقط برای دو سال، بلکه برای تمام عمر بیمه نموده است).
ثالثاً: به فرض اینکه یک خانم تحصیلکرده با مدارک بالای علمی، نخواهد کار کند و یا کاری که شایسته و درخور اوست پیدا نشود، به عقیده اینجانب هر گز زحماتش به هدر نرفته است، زیرا نتیجه این زحمات نهتنها در فرزندانش بلکه در نوع زندگیاش، شیوهی شوهرداریاش و تأثیر بر خویشاوندانش هویدا خواهد شد، آیا به نظر شما فرزندانی که در زیر دستوبال یک مادر تحصیلکرده و بافرهنگ تربیت شوند، مانند فرزندانی هستند که در زیر دست مادری بیسواد تربیت شوند؟ قطعاً چنین نیست؛ چراکه یک مادر تحصیلکرده باتربیت صحیح فرزندان خود، چند تحصیلکردهی مثل خود و یا بهتر از خود را به جامعه تقدیم خواهد نمود، و به تعبیر قرآن کریم:” کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّئَهُ حَبَّهٍ”[ البقره: ۲۶۱] مانند دانه ای که هفت خوشه میرویاند و در هر خوشه صد دانه است. آیا در این صورت بازهم میگوییم زحمات او به هدررفته است؟
این نکته هم قابلذکر است که انگیزه زنان برای اشتغال باهم متفاوت است، بعضی از زنان مانند بسیاری از بیوهزنان وزنان مطلقه و بیسرپرست، بنا بر ضرورت و نیاز اقتصادی کار میکنند، بعضی هم مانند بسیاری از پزشکان و معلمان و.. بهحکم نیاز جامعه به تخصص آنها، وارد بازار کار میشوند، بعضی هم انگیزهشان، کسب درآمد بیشتر وزندگی بهتر و عقب نماندن از همقطاران و دوستان است، گرچه شاید به این درآمد نیاز چندان نداشته باشند، بعضی هم مانند فمینیسم نماها، انگیزهشان از کار کردن صرفاً نوعی تفنن و سرگرمی است، تا بدینوسیله هم از محیط خانه آزاد شوند، و هم به مردان بفهمانند که ما چیزی از شما کمتر نداریم، و هم درآمدی داشته باشند.
روی سخن در اینجا بیشتر با گروه سوم و چهارم است، در مورد گروه اول و گروه دوم دو راهکار زیر را پیشنهاد میکنم، شاید مؤثر افتد:
۱-در مورد گروه اول ازآنجاکه پرورش نسل و تربیت فرزند خدمتی ملی است، و مادر با تقدیم یک فرزند شایسته به جامعه، نهتنها به شخص خود بلکه به کشور و ملت خدمت میکند، لذا شایسته است دولتمردان ما به زنان خانهدار و بیبضاعتی که نسل پروری میکنند، و از روی ناچاری و تأمین زندگی شرافتمندانه برای خود و خانواده، تن به کار کردن میدهند، به چشم کارمند نگاه کند، و برای آنان مستمری تعیین نماید، تا مجبور نباشند برای تهیه لقمه نانی به بازار کار کشانده شوند، و علاوه بر مشکلات خانه، با مشکلات محیط کار همدست و پنجه نرم کنند.
۲-در مورد گروه دوم گر چه جامعه بشدت به تخصص آنها نیازمند است، ولی لازم است ترتیبی داده شود تا ساعات کاری این خانمها به حداقل ممکن تقلیل داده شود، بدون آنکه از حقوق و مزایای آنان کم گردد، تا اینکه بتوانند میان خدمت به جامعه و پرورش فرزند توازن لازم را ایجاد نمایند، و فرزندانشان فدای کار کردن آنها نشوند.
شاید کسی بگوید اینهمه ولخرجی برای چه؟
در جواب باید عرض کنم که اولاً: که دولتها در دنیا برای طرحهایی هزینههای کلان اختصاص میدهند که شاید هیچ نفع مستقیم و کوتاهمدت برای مملکت به دنبال نداشته باشد، مانند خرید بیرویهی انواع و اقسام جنگافزارهای کشنده و سلاحهای مرگبار. درحالیکه این طرح اولاً هزینه آن بهپای هزینههای نظامی نمیرسد، و ثانیاً نفع آن مستقیماً به خود شهروندان برمیگردد، چه نفعی بالاتر از اینکه فرزندان یک مملکت، که ارزشمندترین سرمایه یک کشورند، با بهرهمندی از نعمت مادی و معنوی مادر به تعادل روحی، عاطفی و روانی دست یابند، و افراد مفیدی برای مملکت خود باشند؟
ثانیاً: بنده عقیده دارم، اگر زنان ما، برای فرزندان خود به معنای کلمه مادری کنند، و نقش خود را در تعلیم و تربیت نسلها، به نحو مطلوب ادا نمایند، کمتر به نیروی کاری زنان در جامعه نیاز خواهیم داشت، و آنوقت زنان مجبور نخواهند بود در رقابت تنگاتنگ اشتغال، عرصه را بر جوانان جویای کار تنگ نمایند، و دیگر ما در جامعه شاهد اینهمه جوان بیکار، و فرزندان محروم از مهر مادری نخواهیم بود.
وانگهی در عصر حاضر به برکت وسایل ارتباطجمعی و فناوری اطلاعات، فرصتهای شغلی زیادی بهویژه از طریق اینترنت برای مردم فراهمشده است، که فرد بدون خروج از منزل، و تنها با مثقالی تجربه و خردلی تلاش و پشتکار و خلاقیت میتواند، پول پارو کند.
متأسفانه در کشور ما علیرغم تعیین روزی به نام روز مادر، و گرامیداشت این گوهر گرانبها، ولی در عمل به سمت کمرنگ کردن نقش مادر در جامعهمان پیش میرویم، و ایکاش این پدیده یک پدیده خودجوش و برخاسته از نیاز جامعه ما بود، ما راه رفتن دیگران را تقلید میکنیم درحالیکه راه رفتن خود را فراموش کردهایم.
نتیجهگیری:
فکر میکنم با این توضیحات به سؤالی که در اول این مقاله خدمتتان مطرح کردم جواب داده باشم، که خلاصه آنها در پایان عرض میکنم: بنده را اعتقاد بر آن است که نظر به خصوصیات فیزیولوژیکی و سایکولوژیکی زن، اصل بر این است که زن در خانه باشد، تا رسالت اصلی خود را که انسانسازی است به انجام برساند، خروج او نه اصل است و نه حرام، بلکه استثناء و ضرورت است.
به امید اینکه خداوند به همه ما بینشی دهد تا بتوانیم با آن حق را از باطل تشخیص دهیم.” رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاما”[ الفرقان: ۷۴] پروردگار ما! از همسرانمان و فرزندانمان روشنیچشمی به ما عنایت کن و ما را برای متقین پیشوا قرار بده. آمین
نویسنده: سیداحمد هاشمی