سیداحمد هاشمی
پژوهشگر و مدرس در حوزه‌ی علوم اسلامی
سیداحمد هاشمی
پژوهشگر و مدرس در حوزه‌ی علوم اسلامی

نوشته‌های بلاگ

اسلام و برده‌داری

فروردین ۸, ۱۴۰۱ تاریخ و ادیان, فکر و اندیشه
اسلام و برده‌داری

یکی انتقاداتی که همواره توسط خاورشناسان و مخالفان اسلام علیه آن مطرح شده است، مسأله‌ی رابطه‌ی بین اسلام و برده‌داری است، آنان اسلام را مبتکر و مروج برده‌داری عنوان می‌کنند، و با این حربه به اسلام می‌تازند که چگونه ممکن است دینی که خود را پرچمدار آزادی انسانها از بردگی انسانها و رساندن به بندگی خدا می‌داند، خود بنیانگزار برده‌داری باشد، و آنرا ترویج نماید؟!

در این نوشتار سعی خواهیم کرد به این پرسش و پرسشهای دیگر جواب دهیم:

قبل از هر چیز لازم است یادآور شویم که اسلام به‌ هیچ و جه مبتکر برده‌داری نبوده است، زمانی که اسلام در جهان آنروز پا به عرصه‌ی وجود گذاشت، برده‌داری به بدترین و فجیعترین شکل خود رواج داشت، عمر برده‌داری به‌ اندازه عمر ظلم و ستم و بی عدالتی و نظام طبقاتی در تاریخ بشر است، در قرآن کریم به این مطلب در سوره‌ی یوسف اشاره شده است: «وَجَاءتْ سَیارَهٌ فَأَرْسَلُواْ و ارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ و أَسَرُّوهُ بِضَاعَهً و اللّهُ عَلِیمٌ بِمَا یعْمَلُونَ و شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَهٍ و کَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ» یعنی: و کاروانى آمد پس آب‏آور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده این یک پسر است و او را چون کالایى پنهان داشتند و خدا به آنچه مى‏کردند دانا بود و او را به بهاى ناچیزى چند درهم فروختند و در آن بى‏رغبت بودند.

در تمدنهای باستان برده‌داری اساس تولید و بهره‌وری بود، و در برخی از این تمدنها مانند تمدن فراعنه در مصر و تمدن روم باستان و تمدن یونان و ایران، نظام طبقاتی بسته، مانع از آزادی بردگان می‌شد. در برخی از این تمدنها مانند تمدن روم باستان، اقلیت با آقایان، و اکثریت با بردگان بود، و گاهی بردگان در این تمدنها برای احقاق حقوق خود دست به شورش می‌زدند، مانند شورش اسپارتاکوس در سال ۷۳۷ق م.

کانالهای برده‌گیری در دنیای قدیم:

در دنیای قدیم یک انسان از کانالهای گوناگون و به شیوه‌‌‌های مختلف زیر یوغ بردگی می‌رفت، برخی از این کانالها عبارت بودند از:

۱- جنگ: بدون توجه به مشروع یا غیر مشروع بودن آن، اسیران جنگی به برده و زنان به کنیز تبدیل می‌شدند.

 ۲- آدم ربایی: انسانهای ربوده شده بطور خودکار به برده تبدیل می‌شدند.

۳- ارتکاب جرمهای سنگین: مانند قتل، دزدی و زنا موجب بردگی محکومین می‌شد.

۴- ناتوانی از پرداخت و ام: موجب می‌شد تا فقرای بدهکار برده‌ی ثروتمندان طلبکار شوند.

۵- سلطه‌ی پدر بر فرزند: به او این حق را می‌داد تا فرزندان خود را بفروشد، که در نتیجه به برده تبدیل می‌شدند.

۶- سلطه‌ی انسان بر خودش به او این حق را می‌داد تا خود را بفروشد، و به برده تبدیل شود.

۷- فرزندانی که از این بردگان بدنیا می‌آمدند بطور خودکار برده می‌شدند، و لو اینکه پدرشان آزاد باشند.

با وجود اینکه کانالهای روزافزون برده‌گیری بسیار متعدد و گوناگون بود، اما کانالهای آزادی یا کاملاً بسته بود، یا بسیار سخت و اندک بود، درست مانند قیفی که و رود به آن آسان و خروج از آن مشکل است.

در مقابل این وضعیت تأسفبار، اسلام راه آزادی بردگان و لغو نظام بردگی را در پیش گرفت، اما با یک روش واقعگرایانه و انقلابی، بدین معنا که اسلام واقعیت را نادیده نگرفت، و از روی آن نپرید، کما اینکه آنرا به طور کامل به رسمیت نشناخت.

اسلام در آغاز تقریبا تمام کانالهای برده‌گیری رایج آنزمان را مسدود کرد، به‌ استثنای اسیران جنگهای مشروع، و فرزندانی که والدینشان برده بودند. حتی درجنگهای مشروع هم باب آزادی اسیران را باز گذاشت که با منَّت یا فدیه آزاد شوند، که در این باره خداوند می‌فرماید: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ و إِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» یعنی: پس چون[در جنگ] با کسانى که کفر و رزیده‏اند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود.

به عبارت دیگر: اسیران به دو صورت آزاد می‌شوند: یا آزادی بدون فدیه و یا آزادی در مقابل پول و یا تبادل اسرا. نکته‌ی قابل ملاحظه در این آیه آن است که آیه برای حل مشکل اسرای جنگی فقط به دو گزینه‌ی منت نهادن و فدیه گرفتن اشاره می‌کند، و لی به گزینه‌ی برده کردن أسرا -نه در این آیه و نه در هیچ آیه‌ی دیگر- نفیاً و اثباتاً اشاره‌ای نمی‌کند. و این امر اشاره لطیفی دارد به اینکه قرآن کریم در صدد الغای بردگی است، و نه درصدد تثبیت آن به عنوان یک تشریع ثابت و دائم فرازمانی و فرامکانی، گزینه‌ی برده کردن اسرای جنگی بیشتر به‌عنوان یکی از گزینه‌‌‌های پیش روی حاکم اسلامی در مقابل اسرای جنگی مطرح شده است.

در این زمینه اسلام تنها به بستن کانالهای متعدد برده‌داری در جهان آنروز بسنده نکرد، بلکه در کنار برسمیت شناختن جزیی برده‌داری (که علت آنرا بعداً توضیح خواهیم داد) کانالهای آزادی بردگان را توسعه داد، و پیروان خود را به بهانه‌‌‌های مختلف به آزادی بردگان تشویق نمود، و آزادی بردگان را کفاره‌ی بسیاری از گناهان قرار داد. به عبارت دیگر اسلام در راستای سیاست گام به گام الغای برده‌داری، ابتدا کانالهای ورودی برده‌داری را تنگ، و کانالهای خروجی آنرا گشاد نمود، درست مانند قیف وارونه‌ای که و رود به آن مشکل و خروج از آن آسان است.

ویل دورانت مورخ نامی و مؤلف کتاب معروف «تاریخ تمدن» سخن منصفانه‌ای در باره پیامبر اسلام دارد، او در این زمینه میگوید:« در همه تاریخ مصلحی را نمی‌یابیم که به قدر محمد – صلّی الله‌ علیه‌ وعلی آله‌ وسلّم- به نفع فقرا بر اغنیا مالیات و ضع کرده باشد. کسان را ترغیب می‌کرد که به هنگام و صیت قسمتی از مال خود را برای اعانت فقیران اختصاص دهند؛ اگر کسی بدون و صیت می‌مرد بر ورثه‌ى او لازم بود که قسمتی از میراث او را برای اعمال خیر اختصاص دهند (نساء، ۸). محمد – صلّی الله‌ علیه‌ وعلی آله‌ وسلّم- نیز، مانند معاصران خود، رسم برده‌داری را به صورت یک قانون طبیعی پذیرفت، و لی تا آنجا که توانست در راه تخفیف مشکلات و نتایج نامطلوب برده‌داری کوشید.»

راههای آزادسازی بردگان در اسلام:

اسلام حداقل هشت کانال را برای آزادسازی بردگان در نظر گرفته است. در اینجا نخست به اعمالی اشاره می‌کنیم که کفاره آن آزادکردن برده است:

۱- اگر کسی سوگند یاد کرد و به آن سوگند و فا نکرد، کفاره‌اش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.

۲- اگر کسی مرتکب قتل شد( چه عمدی چه سهوی) کفاره‌اش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.

۳- اگر کسی زن خود را ظهار نماید برای کفاره ظهار، کفاره‌اش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.

۴- اگر مردی عمداً در روز رمضان با زن خود آمیزش نماید، کفاره‌اش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.

از دیدگاه اسلام بردگی همچون مرگ، و آزادی همچون حیات است، امام نسفی از مفسران قرن هشتم(ت ۷۱۰هـ ق) در توجیه اینکه چرا قرآن آزادی برده را کفاره قتل خطا قرار داده می‌فرماید:« از آنجا که قاتل، جان مؤمنی را از میان زندگان خارج کرده است، بر او لازم است تا جانی مانند او را در میان آزادگان و ارد نماید، زیرا آزادکردن جانی از بردگی، مانند زنده کردن آن است، زیرا که برده در حکم مرده است، و بردگی از آثار کفر است، و کفر در حکم مرگ است. »

راههای دیگر آزادی بردگان در اسلام

 اسلام علاوه بر موارد فوق به بهانه‌‌‌های مختلف پیروان خود را به آزادی بردگان تشویق کرده است، برای مثال:

۱- آزادی بردگان بقصد قربت و عبادت: قرآن کریم در آیات متعدد آزادی بردگان را نوعی عبادت و تقرب به درگاه خداوند تلقی می‌کند، و برای آن اجر بزرگی در نظر می‌گیرد، و آنرا در ردیف غذا دادن به یتیمان و مسکینان در روز گرسنگی قلمداد می‌کند، در سوره‌ی البلد می‌فرماید: «و مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَهُ (۱۲) فَکُّ رَقَبَهٍ (۱۳) أَوْ إِطْعَامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ (۱۴) یتِیمًا ذَا مَقْرَبَهٍ (۱۵) أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَهٍ (۱۶»[البلد: ۱۲-۱۶] یعنی: و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست (۱۲) برده‏اى را آزادکردن (۱۳) یا در روز گرسنگى طعام‏دادن (۱۴) به یتیمى خویشاوند (۱۵) یا بینوایى خاک‏نشین (۱۶).

در همین راستا رسول خدا -صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وسَلَّمَ- نیز در حدیثی در صحیح بخاری می‌فرمایند: « مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَهً مُسْلِمَهً أَعْتَقَ اللَّهُ بِکُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْوًا مِنْ النَّارِ» یعنی: کسی که برده‌ی مسلمانی را آزاد کند، خداوند در مقابل هر عضوی از آن برده، عضوی از او را از آتش جهنم آزاد می‌کند.

۲- آزادی بردگان از طریق زکات: یکی از گروههای هشتگانه مستحق زکات، بردگانی هستند که درصدد بازخرید و آزادی خود هستند، که سهمی از زکات به آنها تعلق می‌گیرد، قرآن کریم می‌فرماید: « إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء و الْمَسَاکِینِ و الْعَامِلِینَ عَلَیهَا و الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ و فِی الرِّقَابِ و الْغَارِمِینَ و فِی سَبِیلِ اللّهِ و ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِّنَ اللّهِ و اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» [التوبه:۶۰]«زکات فقط برای تهیدستان و بینوایان و کارگزاران آن و دلجویی‌شدگان و بردگان و و امداران و هزینه در راه خدا و در راه ماندگان است و فرضیه‌ای الهی است و خداوند دانای فرزانه است. » و علاوه بر این، از منظر قرآنی یکی از و یژگی‌های نیکوکاران هزینه کردن برای آزادی بردگان است. «وَالسَّآئِلِینَ و فِی الرِّقَابِ» (بقره:۱۷۷).

۳- آزادی بردگان از طریق مکاتبه: کتاب یا مکاتبه عقدی است که بین آقا و برده منعقد می‌شود مبنی بر اینکه برده برای خود کار کند و در سررسیدهای معین، اقساط قیمت خود را به آقا بپردازد و در نهایت آزاد شود. قرآن کریم می‌فرماید: «وَالَّذِینَ یبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیراً و آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ» [النور: ۳۳] «و از میان غلامانتان کسانى که در صددند با قرارداد مکاتبه خود را آزاد کنند اگر در آنان خیرى مى‏یابید قرارداد بازخرید آنها را بنویسید و از آن مالى که خدا به شما داده است به ایشان بدهید [تا تدریجاً خود را آزاد کنند]. »

۴- آزادی بردگان از طریق تدبیر: تدبیر از دُبُر بمعنای «پشت» مشتق شده است، و این بدان معناست که آقا به برده‌اش بگوید: “تو پس از مرگ من آزادی” که در این صورت بعد از مرگ آقایش آزاد می‌شود.

۵- آزادی بردگان از طریق استیلاد: این حالت خاص کنیزان است، یعنی اگر آقا با کنیز خود عمل زناشویی انجام داد و از او صاحب فرزند شد، آقا دیگر حق فروش و بخشش کنیز خود را ندارد، و کنیز خودبخود بعد از مرگ آقایش آزاد می‌شود.

۶- آزادی بردگان بطور جزیی: اگر کسی بخشی از برده‌ی خود را آزاد نماید، تمام آن برده آزاد می‌شود، جون آزادی تفکیک ناپذیر است، و قابل تجزیه نیست.

۷- آزادی بردگان از طریق تملّک ارحام: اگر کسى مالک یکی از خویشاوندان خود شود (مانند پدر، مادر، خواهر، برادر و … ) آن بنده آزاد خواهد شد.

سفارش به خوشرفتاری با بردگان

متأسفانه و قتی از برده‌داری در اسلام نام بُرده می‌شود، اذهان بسیاری بسمت برده‌داری در روم باستان و برده‌داری اروپائیان در افریقا سَوق پیدا می‌کند، در حالی که برده‌داری در اسلام فقط در اسم با آن برده‌داری شبیه است، و در مسمی تفاوتهای زیادی دارد. برای مثال رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ و سَلَّمَ در مورد بردگان می‌فرمایند: «إِخْوَانُکُمْ خَوَلُکُمْ جَعَلَهُمْ اللَّهُ تَحْتَ أَیدِیکُمْ فَمَنْ کَانَ أَخُوهُ تَحْتَ یدِهِ فَلْیطْعِمْهُ مِمَّا یأْکُلُ و لْیلْبِسْهُ مِمَّا یلْبَسُ و لَا تُکَلِّفُوهُمْ مَا یغْلِبُهُمْ فَإِنْ کَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِینُوهُمْ» [صحیح البخاری، کتاب الإیمان، حدیث ۲۹]یعنی: «بردگان شما برادران شمایند، که خداوند آنها را زیردستتان شما قرار داده است، کسی که برادرش زیر دست اوست، می‌باید از همانچه که خود می‌خورد به او بخوراند و از همانچه که خود می‌پوشد به او بپوشاند و بر آنچه به آن توانایی ندارد او را و ادار نسازد، پس اگر چنین کرد او را یاری کند.»

با وجود همه این توضیحات اما همچنان سؤال اساسی بی جواب مانده است، سؤال اساسی این است:

چرا اسلام یکباره برده‌داری را ریشه کن نکرد؟

گفتیم که اسلام در شرایطی پا به عرصه وجود نهاد که برده‌داری بصورت فجیعترین شکل خود رواج داشت، پس اسلام در مقابل عمل انجام شده‌ای قرار گرفته بود که باید برای آن چاره‌ای بیندیشد، و راه چاره را در آن دید که یکباره با نظام بردگی در گیر نشود بلکه ابتدا آنرا قانونمند به قوانین اسلام نماید، و سپس کم کم آنرا ریشه کن کند. این کار را بدو دلیل انجام نداد:

۱- علت اول پایبندی به اصل سیاست گام به گام یا تدریجی بودن تشریع اسلامی است، مسأله‌ای که غالباً مورد توجه قرار نمى‌گیرد این است که اگر نظام غلطى در بافت جامعه‌اى و ارد شود ریشه کن کردن آن احتیاج به زمان دارد، و هر حرکت حساب نشده نتیجه معکوسى خواهد داشت، درست همانند انسانى که به یک بیمارى خطرناک مبتلا شده و بیماریش کاملا پیشرفت نموده است، و یا شخص معتادى که دهها سال به اعتیاد زشت خود خو گرفته، در اینگونه موارد حتما باید از « برنامه‌‌‌هاى زمان‌بندى شده» استفاده کرد.

صریحتر بگوئیم: اگر اسلام طبق یک فرمان عمومى دستور مى داد همه بردگان موجود در آن را آزاد کنند، چه بسا بیشتر آنها تلف مى شدند، زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند، آنها نه کسب و کار مستقلى داشتند، و نه خانه و لانه و و سیله‌اى براى ادامه زندگى.

اگر در یک روز و یک ساعت معین همه آزاد مى شدند یک جمعیت عظیم بیکار ظاهر مى گشت که هم زندگى خودش با خطر مواجه بود و هم ممکن بود نظم جامعه را مختل کند، و به هنگامى که محرومیت به او فشار مى آورد به همه جا حمله و ر شود و درگیرى و خونریزى به راه افتد.

اینجا است که باید تدریجا آزاد شوند، و جذب جامعه گردند، نه جان خودشان به خطر بیفتد، و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست این برنامه حساب شده را تعقیب کرد.

منتسکیو درباره رها ساختن دسته جمعى بردگان در یک زمان، چنین مى‏نویسد: «آزاد کردن عده بى شمارى از غلامان به و سیله و ضع یک قانون مخصوص، صلاح نیست؛ زیرا موجب اختلال نظم اقتصادى جامعه مى‏گردد و حتى معایب اجتماعى و سیاسى دارد. براى مثال در و لسینى چون غلامان آزاد شده حق رأى دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند، حائز اکثریت گردیده و قانونى و ضع کردند که به موجب آن، هر کس از افراد آزاد عروسى کند، یکى از غلامان آزاد شده باید در شب اول عروسى با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند! بنابراین آزاد کردن غلامان، باید تدریجى و همراه با فرهنگ سازى‏هاى لازم و مناسب باشد. براى مثال قانونگزار ممکن است اجازه دهد، غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریدارى نموده، و یا دوره غلامى را محدود کنند» (منتسکیو، روح القوانین، ص ۴۲۸، تهران: امیر کبیر، چاپ هفتم، ۱۳۵۵)

گوستاولوبون مى‏گوید: «از آنجایى که بردگان از دیرزمان، تحت رقیت زیست کرده و در اثر زندگى طفیلى خود، بى‏تجربه و بى‏استعداد بار آمده‏اند. از این جهت اگر اسلام، همه آنها را یکباره از قید بردگى آزاد مى‏ساخت، ممکن بود در اثر نداشتن تجربه کافى و لیاقت، قادر به تشکیل زندگى مستقل و اداره آن نباشند. در نتیجه مانند غلامان قدیم آمریکا – که بعد از آزاد شدن بر اثر علت یاد شده، به کلى نیست و نابوده شده‏اند – از بین مى‏رفتند». (گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص ۴۸۲. )

با توجه به این تدابیر، و با عنایت به اینکه اسلام راه و رودی برده‌داری را تنگ، و راه خروجی آنرا باز گذاشته بود، بدیهی است که برده‌داری خودبخود در مدت کوتاهی از بین میرفت، چون و قتی و رودی شما از خروجی تان کمتر باشد، بازده شما خواه ناخواه درکوتاه مدت به صفر خواهد رسید.

۲- علت دوم اصل مقابله به مثل است، طبق آیه‌ی:« و جَزَاء سَیئَهٍ سَیئَهٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا و أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ [الشورى:۴۰] یعنی: کیفر بدى، مجازاتى است همانند آن؛ و هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد!» در آن زمان در حالی که دشمن در طرف مقابل، نیروهای مسلمان را به اسارت میگرفت، و به طرز فجیعی آنها را به بردگی می‌کشاند، عقل و منطق و شرع حکم می‌کرد که مسلمانان هم بعنوان یک اقدام بازدارنده و یا اهرم فشار، نیروهای دشمن را به بردگی بگیرند، اما مانند او با اسرایش رفتار نکنند، بلکه طوری رفتار کنند که طرف مقابل تحت تأثیر قرار گیرد، و از بردگی او به عنوان یک فرصت برای آشنایی با دین جدید بهره بگیرند.

بردگى در دنیای امروز:

براستی بردگی یعنی چه؟ واقعیتِ بردگی آنست که انسان تحت فرمان انسان دیگری در آید، و از خود اراده و اختیاری نداشته باشد. به عبارت دیگر بردگی یعنی سلب اراده و اختیار انسان بصورت کلی یا جزئی.

 با توجه به این تعریف آیا می‌توان گفت در عصر کنونی بردگی از جهان رخت بربسته و دیگر وجود خارجی ندارد؟

واقعیت این است که در دنیای امروز بردگی نه تنها از جهان رخت برنبسته، بلکه به فجیعترین شکل خود وجود دارد، آنچه تغییر کرده شکل برده‌داریست و نه درونمایه‌ی برده‌داری.

می‌توان مراحل بردگی انسان از دوران باستان تا عصر حاضر را به چند دوره تقسیم نمود:

۱- عصر بردگی فردی: این نوع بردگی از دوران نخستین بشر تا قرن نوزدهم ادامه داشت،

الغاى بردگى نخست از اروپا شروع شد، و امپراطورى انگلستان اولین کشور پیشقدم در الغاى بردگى بود، سپس در سایر کشورها از جمله آمریکا و آسیا گسترش یافت.

در انگلستان تا سال ۱۸۴۰ میلادى، و در فرانسه تا سال ۱۸۴۸، و در هلند تا سال ۱۸۶۳، و در آمریکا تا سال ۱۸۶۵ بردگى ادامه داشت، و سپس کنگره” بروکسل” ضمن اعلامیه‌اى تصمیم به الغاى بردگى در سراسر جهان گرفت، و این در سال ۱۸۹۰ بود (یعنى حدوداً صد و بیست سال قبل).

۲- عصر بردگی جمعی یا عصر استعمار: این عصر که درست بعد از عصر برده‌داری فردی شروع می‌شود، زائیده رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا در نیمه قرن هیجدهم بود.

 در این عصر کشورهای صنعتی مانند انگلستان که برای راه اندازی چرخهای صنعت خود، نیاز به سوخت و مواد اولیه داشتند، بفکر تصرف کشورهای دیگر برای دستیابی به مواد اولیه و تهیه سوخت افتادند، از اینرو برده‌داری بشکل سنتی دیگر برای آنها مقرون به صرفه نبود، چرا که حالا کار بردگان را ماشین – با هزینه کمتر و سرعت بیشتر- انجام می‌داد، و از اینجا بود که عصر استعمار (بردگی جمعی) شروع شد، و جالب است بدانیم امپراطورى انگلستان که پیشقدم در الغاى بردگى فردی بود پیشقدم در استعمار جمعی نیز محسوب مى شود!.

 ‌درست است که غربیها به اصطلاح پیشقدم در الغاى بردگى بودند، اما و قتى دقیقا مساله را بررسى مى کنیم مى بینیم بردگى نه تنها ریشه کن نشد، بلکه به صورت خطرناکتر و و حشتناکترى یعنى در شکل استعمار ملتها و بردگى مستعمرات آشکار گشت، بطورى که هر قدر بردگى فردى رو به ضعف مى گذاشت بردگى دسته جمعى و استعمار قوى تر و نیرومندتر مى شد.

استعمار گران در مستعمرات خود در طول دوران استعمار جنایتهایی را مرتکب شدند که قلم از بیان آن عاجز است، تا آنجا که روی برده‌داری فردی را سفید کردند.

۳- عصر بردگی و کالتی: به مرور زمان، برده‌داری دسته جمعی کاربری خود را از دست داد، چرا که ملتهای تحت استعمار به چنان رشد و آگاهی رسیدند که در مقابل استعمارگران بیگانه مقاومت کردند، و آنها را از کشورهای خود بیرون راندند، خود استعمار گران نیز بدین نتیجه رسیدند که حضور مستمر آنان در کشورهای تحت استعمار برایشان گران تمام می‌شود، چرا که حضور آنها حس بیگانه ستیزی ملتها را تحریک میکند، و آنها را به مقاومت و ادار میکند، لذا بسیاری از آنها بدون مقاومت چندانی به استعمار پایان دادند، و به این ملتها باصطلاح استقلال بخشیدند، و ملتها نیز به این استقلال نمادین دل خوش کردند.

استعمار گرچه بصورت ظاهری به استعمار این کشورها پایان داد، اما تحولی در اسلوب برده‌داری بوجود آورد، بدین ترتیب که در این کشورها کسانی را از میان ملت بعنوان رهبران استقلال و رؤسای جمهور برگزید، و آنها را برگُرده ملت سوار کرد، این افراد در شکل ظاهری مانند مردم و از خود مردم بودند، اما در تفکر و اندیشه غربزده و و ابسته به استعمار بودند، و به او و فاداری داشتند، و به و کالت از طرف او، فرمان ارباب را مو به مو اجرا می‌کردند.

استعمار با اقدام به این کار، دو هدف را دنبال می‌کرد:

اول اینکه: از آنجا که خود استعمار مستقیما در پروسه برده‌داری دخیل نبود، و نوکران به وکالت از او، این کار را انجام می‌دادند، لذا براحتی و بدون هیچ دردسری به منافع استعماری خود دست می‌یافت، و ملتها را غارت و چپاول میکرد، و اگر کسی هم اعتراض میکرد با مشت آهنین و کیل مواجه می‌شد.

دوم اینکه: استعمار به خاطر دوری از صحنه بردگی، حس بیگانه ستیزی مردم را تحریک نمی‌کرد، لذا ملتها در مقابل او قرار نمی‌گرفتند، و هیچگونه هزینه جانی و مالی را متحمل نمی‌شد، و ملتها نیز به خیال باطل فکر میکردند که استقلال پیدا کرده‌اند و به حقوق خود دست یافته‌اند، غافل از اینکه و کیل خودی استعمار، مأموریت استعمار را بخوبی انجام می‌دهد.

به عبارت دیگر،ملت مانند گله‌ی گوسفند برده‌ی و کیل بود، و او با دیکتاتوری تمام بر ملت حکومت می‌کرد، و وکیل نیز برده استعمار، و این معنای برده‌داری و کالتی است.

متأسفانه در عصر کنونی ما درعهد برده‌داری و کالتی بسر میبریم، عصری که در آن حاکمان دیکتاتور بوکالت از جانب اربابان خود، بر کشورهای جهان سوم و بخصوص بر کشورهای اسلامی ‌حکومت می‌کنند، و در راستای منافع اربابان خود می‌کوشند.

کشورهای اسلامی و جهان سومی به مثابه زندان بزرگی اند که زندانبانان آن حکام این کشورها، و اربابان آن کشورهای استعماری غربی اند، و شاید بدین خاطر است که زندانیان این زندان بزرگ، برای فرار از آن، و دستیابی به زندگی شرافتمندانه تر، اقامت درغربت را بر اقامت در و طن (زندان) ترجیح می‌دهند، و فوج فوج بسوی کشورهای غربی کوچ می‌کنند.

۴- عصر بردگی فراگیر یا عصر جهانی شدن: پدیده جهانی شدن یا (Globalization) یکی دیگر از اشکال بردگی در عصر حاضر است که در سالهای اخیر مطرح شده است، این پدیده در صدد تحمیل تمام نمادهای تمدن غربی و بویژه امریکایی بر ملتهای جهان، و مسخ هویت فرهنگی و اعتقادی ملتهاست.

جهانی شدن که در حوزه‌‌‌های اقتصاد، سیاست، اجتماع، فرهنگ، زبان، و … و ارد می‌شود، در صدد آنست تا بصورت فراگیر ملتهای جهان را بزیر یوغ ارزشهای امریکایی در آورد، و هویت ملتها را مسخ نماید.

مقایسه‌ای بین نظام اسیران جنگی در اسلام و قوانین امروز

قبلا گفتیم اسلام برای حل معضل اسیران جنگی، چهار گزینه را در پیش روی دولت اسلامی قرار می‌دهد، که یکی از این گزینه‌‌‌ها برده کردن اسیر جنگی است. اسلام با اعدام، تبعید، زندان و کار در اردوگاههای کار اجباری اسیران جنگی موافق نیست چون هدفش نابودسازی دشمنانش نیست، بلکه هدایت و اصلاح است. در واقع اسلام در صدد آن بوده تا از نظام برده‌داری تحمیلی، تا زمان الغای کامل آن، استفاده بهینه نماید، بدین شکل که اسیران در بین خانواده‌های مسلمان پخش شوند و تحت ضوابط و شرایطی که به نفع خود آنها مقرر شده، به تدریج در بدنه جامعه اسلامی قرار بگیرند، و روحاً و فکراً و عملاً جذب جامعه اسلامی گردند.

 ابعاد استفاده بهینه اسلام از نظام برده‌داری را می‌توان در نقاط زیر خلاصه کرد:

الف- اسیر بخاطر ارتباط تنگاتنگ با خانواده‌‌‌های مسلمان، می‌توانست از نزدیک با اسلام و مسلمانان آشنا شود، و بسیاری از آموزه‌‌‌های اسلام را فرا گیرد.

ب- دیدگاه منفی اسیر نسبت به اسلام و مسلمانان تعدیل می‌شد و در موارد بسیاری در جهت مثبت تغییر می‌کرد.

ج- نیازهای مادی، معنوی و عاطفی اسیر تأمین می‌شد، و مانند عضوی از أعضای خانواده بحساب می‌آمد. (شبیه نظام فوستر(Fosterage) در کشورهای اروپایی)

بسیاری از فرزانگان و دانشمندان بزرگ مسلمان که جهان اسلام مدیون خدمات علمی و فکری آنانست از دل چنین نظامی بیرون آمده‌اند، این برده زادگان بزرگ با تربیت یافتن در خانواده‌‌‌های مسلمان توانستند از چشمه زلال اسلام بهره بجویند، و از نزدیک شاهد پیامهای حیاتبخش اسلام باشند، و تا آنجا پیش رفتند که از آقایان خود در علم و فضل پیشی جستند، و چراغهایی بر فراز راه امت اسلامی شدند. (بلال حبشی، سالم مولی ابوحذیفه، طارق بن زیاد، موسی بن نُصَیر، بخاری، حسن بصری، ابوحنیفه، ابن سیرین، و … . نمونه‌‌‌هایی از محصولات این نظامند)

حال این نظام را مقایسه کنید با نظام نگهداری اسرای جنگی در عصر حاضر در اردوگاههای اسَرا،‌ جایی که اسیر در یک زندانی بزرگ بنام اردوگاه، نگهداری می‌شود، ارتباط او با جهان خارج قطع می‌شود، به بیگاری گرفته می‌شود، و در انتظار لحظه آزادی، با یک سرنوشت نامعلوم دست و پنجه نرم می‌کند، و در محاسبات بین المللی به فراموشی سپرده می‌شود!

البته این در صورتی است که با اسیر کاملا انسانی رفتار شود، و مورد آزار و أذیت روحی و جسمی قرار نگیرد، و حقوق او کاملاً رعایت شود.

 این است و ضعیت نگهداری أسراء در عصر حاضر که متأسفانه با وجود تأکیدات فراوان قوانین بین الملل و منشور حقوق بشر مبنی بر خوشرفتاری با اسیران جنگی، کمتر دولتی خود را ملزم به رعایت این قوانین می‌داند، و اسرای جنگی در عصر حاضر بسیار فجیعتر از عصر برده‌داری رومانی مورد آزار و أذیت و نقض حقوق مسلَّم بشر واقع می‌شوند. (اردوگاه زندانیان گوانتانامو شاهدی بر این مدعاست)

نظام تَسَرِّی یا نظام کنیز داری 

سؤال دیگری که در اینجا بسیار خودنمایی می‌کند، این است که چرا اسلام به مسلمانان اجازه داده که کنیز زن داشته باشند، و بتوانند با آنان ارتباط جنسی برقرار کنند؟

ناگفته پیداست که اسلام همانطور که مبتکر نظام برده‌داری نبوده، مبتکر نظام کنیزداری هم نبوده است، بلکه نظام کنیز داری از بطن نظام برده‌داری بوجود آمده است، یا به عبارت دیگر کنیز داری همان برده‌داریست اما از نوع مؤنث.

به بیان دیگر همان دلایلی که برای برده‌داری ذکر شد، برای کنیزداری هم صادق است، باضافه اینکه و قتی یک زن به اسارت گرفته می‌شود، اگر بدون قوانین و ضوابط در جامعه رها شود، ممکن است توسط هر کسی مورد سوء استفاده واقع شود، که در این صورت هم جامعه دچار فساد و فحشاء میگردد، و هم خود زن اسیر مورد آزار و اذیت واقع می‌شود.

در چنین شرایطی گرچه اسلام به مالک اجازه داده تا از کنیز خود کام بگیرد، اما برای کام گرفتن شرایط و ضوابطی قرار داده، که با رعایت این شرایط، تفاوت کنیزداری با ازدواج شرعی تنها در عقد ازدواج است، و بس، و کنیز پس از همبستری با آقای خود و باردار شدن، تا حدود زیادی از مزایای یک همسر قانونی برخوردار می‌شود.

پس مقصود از کنیزداری صرفاً عیاشی و اشباع بی قید و شرط غریزه مرد نیست، بلکه در کنار آن اسلام در صدد است تا درجه کنیز را تا مرز درجه‌ی زن آزاد بالا ببرد. جالب است بدانیم در طول تاریخ اسلام، مادرِ اکثریت قریب به اتفاق خلفای عباسی، عثمانی و اموی، از کنیزان بوده‌اند.

علاوه بر این، اسلام بمحض مالک شدن کنیز، آمیزش با او را جایز نمی‌شمارد، بلکه باید مانند همسر شرعی، برای کنیز نیز زمینه سازیهایی صورت بگیرد، فقهای احناف برای تحقق این امر دو شرط را لازم می‌دانند:

نخست: تحصین، و منظور از تحصین این است که همانند همسر شرعی، برای کنیز منزل خاصی در نظر گرفته شود.

دوم: آمیزش جنسی، تا از این طریق غریزه جنسی کنیز اشباع گردد، و عفتش حفظ شود، پس و قتی مالک با کنیز خود همبستر شد، درست نیست که او را به ازدواج برده‌ای دیگر در آورد، یا کسی غیر از مالکش از او کام گیرد.

از آنجا که محدودیتهای کنیز بیش از زنان آزاد است، لذا اسلام این امر را مورد عنایت قرار داده، و برخی تکالیف را به کنیزان و بردگان تخفیف داده و یا از آنان ساقط کرده است، ازجمله:

۱- عده‌ی کنیز (چه عده‌ی طلاق چه عده‌ی و فات)، نصف عده‌ی زن آزاد است.

۲- طلاق کنیز بجای سه طلاق، دوطلاق است.

۳- حد کنیز در زنای محصنه یا غیر محصنه، نصف حد زن آزاد است، بعلاوه حد رجم از کنیز ساقط است.

۴- درحجاب و پوشیدن عورت، به کنیز تخفیف داده شده و عورتش مانند مردان، بین ناف تا زانو است، یعنی مثلا در نماز تنها لازم است بین ناف تا زانویش را بپوشاند.

در عصر حاضر، عصر حقوق بشر و کنوانسیونهای بین المللی، گرچه کنیزداری به شکل سنتی از جهان رخت بر بسته، اما نوعی تجارت انسان در جهان امروز رایج شده که کمتراز کنیز داری دنیای قدیم نیست، و از آن به “برده‌داری سفید” و یا “تجارت جنسی یا سکس” یاد می‌شود، و ظاهراً منافاتی با حقوق بشر و آزادی زنان ندارد.

این تجارت که سود آورترین تجارت، بعد از تجارت مواد مخدر بشمار می‌رود، طی آن میلیونها زن و دختر فقیر و نگون بخت از کشورهای جهان سوم و در حال توسعه، توسط قاچاقچیان انسان با وعده‌‌‌های فریبنده و بامید زندگی بهتر، به تاجران جنسی فروخته می‌شوند، مقصد نهایی این زنان، کشورهای ثروتمند اروپایی، امریکایی و آسیایی است، و کاربری آنها تنها و تنها برای خوشگذرانی و عیاشی ثروتمندان بی درد و جویندگان سکس است.

خیلی ذهنتان به طرف کشورهایی چون فلیپین، بنگلادش، هند، پاکستان، سری لانکا و … نرود، این کشورها جای خود را دارد، عمده این زنان، از کشورهای اروپای شرقی و خاورمیانه به کشورهای ثروتمند قاچاق شده، و بصورت سفارشی به افراد متمول و یا به فاحشه‌خانه‌‌‌ها، فروخته می‌شوند، و رفتاری که با آنها می‌شود، گاهی بمراتب بدتر از رفتار با بردگان دنیای قدیم است.

امروزه صنعت توریسم با صنعت سکس پیوند ناگسستنی پیدا کرده است، بیاد دارم چند سال پیش رادیو بی بی سی طی گزارشی آمار زنان و دخترانی که فقط از اروپای شرقی برای تجارت سکس قاچاق می‌شوند، ۵/۲ میلیون نفر در سال برآورد کرده بود، می‌توان انتظار داشت که این آمار در حال حاضر بمراتب بیشتر شده باشد.

براستی چه رازی در کار است که اسلامی ‌که ۱۴۰۰ سال پیش، برده‌داری بر او تحمیل شده، و تمام تلاش خود را در جهت الغای نهایی آن انجام داده، و اکنون هم عملاً در عالم اسلامی وجود خارجی ندارد، مورد ظلم و بی مهری واقع می‌شود، اما چشمها به روی برده‌داری مدرن و تجارت سکس بسته می‌شود، و از کنار آن با بی اعتنایی عبور می‌شود؟

اشتباه کار کجاست؟

سؤال: اگر چنین است که بیان شد، پس چرا تاریخ اسلام خلاف این قضیه را ثابت کرده، و ما نه تنها در تاریخ اسلام شاهد ریشه کن کردن برده‌داری نیستیم، بلکه برعکس شاهد رواج روزافزون بازار برده‌داری و برده فروشی در ممالک اسلامی بوده‌ایم؟

واقعیت این است که اسلام چیزی است و تاریخ اسلام چیزی دیگر، و شاید منصفانه نباشد هر آنچه در تاریخ اسلام بوقوع پیوسته، به اسلام نسبت داده شود. مگر ما بخشی از تاریخ اسلام نیستیم؟ آیا منصفانه است آیندگان، عملکرد ما را به حساب اسلام بگذارند؟

اگر انصاف نیست که برده‌داری و فجایع تاریخ اروپا و جهان غرب را به حساب دین مسیح بگذاریم، بهمان دلیل منصفانه نیست که عملکرد مسلمانان در ترویج برده‌داری را به حساب اسلام گذاشت.

اشتباه دیگری که در این زمینه از ما سر می‌زند، این است که خیلی اوقات ما با ذهنیت زمانی و مکانی خود در باره گذشتگان قضاوت می‌کنیم و با معیارهای پذیرفته شده ذهنی عصر خود به گذشتگان می‌تازیم، غافل از اینکه معیارها و شرایط کنونی زمانی و مکانی ما ممکن است در زمان و یا مکان دیگر پذیرفته شده نباشد.

برای روشن شدن مطلب مثالی می‌زنم: بسیار شنیده‌ایم که گفته می‌شود چرا پیامبر اسلام در سن ۵۳ سالگی با دختر کم سن و سالی که با او تفاوت سنی بالایی داشت، ازدواج کرد؟

متأسفانه کسی که این سؤال را مطرح می‌کند دچار همین اشتباه شده و از شرایط زمانی و مکانی زمان پیامبر در شبه جزیره عربستان غفلت کرده است، لذا با ذهنیت زمانی و مکانی خود، در مورد این قضیه قضاوت می‌کند.

اگر بپذیریم که پیامبر جزیی از جامعه زمان خود، و پایبند به آداب و رسوم زمان خود بوده است(البته باستثنای عادات و رسومی که با شرع مغایرت دارد)، و اگر بپذیریم که این عادات و رسوم، بخشی از عادات مردم در شبه جزیره عربستان بوده، بطوری که این عمل در جامعه آنزمان عیب به حساب نمی‌آمده، و حتی سرسخت ترین دشمنان پیامبر که بدنبال کوچکترین نقطه ضعف او بودند، این عمل را به عنوان نقطه ضعف تلقی نمی‌کردند، و اگر بپذیریم که آن دختر کم سن و سال که عائشه صدیقهΙباشد نه تنها کوچکترین اعتراضی به این و صلت نداشته، بلکه با طیب خاطر آنرا پذیرفته و به آن افتخار هم می‌کرده است، و اگر بپذیریم که این و صلت یک ازدواج بوده، و نه یک کامرانی زودگذر و مؤقت، آنوقت متوجه خواهیم شد که ما در قضاوت خود چقدر اشتباه می‌کنیم.

وانگهی با توجه به شرایط فوق، واقعاً عیب این کار در چیست؟ جامعه آنزمان آنرا قبول داشته، طرفین قضیه هم آنرا با طیب خاطر قبول داشته‌اند، مشکلی هم در این میان پیش نیامده است، در نهایت این موضوع یک مسأله کاملاً عرفی است، که جنبه تشریعی ندارد، و کسی هم نگفته که مثلا ازدواج یک مرد پنجاه شصت ساله با یک دختر کم سن و سال مستحب است، چون اگر کسی قائل به این قضیه باشد؛ باید عکس قضیه را هم بپذیرد؛ یعنی قائل به این باشد که ازدواج یک مرد ۲۵ ساله با یک زن ۴۰ ساله مستحب است!!!!

پس عیب در آنجا نیست، عیب در نگاه ماست، که متأثر از شرایط خودمان است، پارادوکس این مسأله زمانی بیشتر روشن می‌شود که غربیانی که این عمل پیامبر اسلام را تقبیح می‌کنند، براحتی به یک دختر ده- دوازده ساله اجازه می‌دهند، تا با رضایت خود با هر مردی سکس داشته باشد، و این عمل را نه تنها شنیع نمی‌دانند، بلکه آنرا حقی از حقوق بشر می‌دانند. اما مبادا همان دختر در همان سن ازدواج کند، دنیا را کن فیکون می‌کنند! چرا؟ چون با شرایط فرهنگی زمان و مکان خود به قضیه نگاه می‌کنند.

این از لحاظ شرایط زمانی، اما مثالی هم بزنم از لحاظ شرایط مکانی: بسیاری از ما ایرانیان و قتی به کشورهای دیگر و بخصوص کشورهای جهان سومی سفر می‌کنیم، و عادات و رسوم آنها را می‌بینیم، آنها را ملتی بی فرهنگ قلمداد می‌کنیم! چرا؟ چون ما با معیارهای فرهنگی خودمان در مورد آنها قضاوت می‌کنیم، و می‌پنداریم که آنها بی فرهنگ و ما با فرهنگیم!! در حالی که آنچیزی که ما آنرا بی فرهنگی می‌پنداریم، از دیدگاه آنان عین فرهنگ است!!

البته عکس این مسأله هم صادق است، یعنی آنها هم بسیاری از آداب و رسوم ما را بی فرهنگی می‌پندارند، چون از پشت عینک فرهنگ خود به فرهنگ ما نگاه می‌کنند.

این مقدمه را از آن جهت عرض کردم تا بیان کنم که نگاه ما به برده‌داری متأثر از شرایط زمانی و مکانی عصر حاضر است، بطور مثال اگر ما ۲۰۰ یا ۳۰۰ یا ۱۰۰۰ سال پیش زندگی می‌کردیم این مسأله را نه تنها غیر معمول نمی‌دیدیم، بلکه آنرا امری کاملا طبیعی می‌پنداشتیم، که نبود آن باعث اختلال در حرکت جامعه می‌شود.

شاید نگاه پیشینیان ما هم تا حد زیادی متأثر از نگاه عصر خودشان بوده است، و اگر ما با این دید به آنها نگاه کنیم، شاید تا اندازه‌ای آنها را معذور بداریم، و منصفانه‌تر در مورد آنان قضاوت کنیم.

نویسنده: سیداحمد هاشمی

برچسب ها:
درج دیدگاه